شرح یک دیدار از وصال محبوبی عزیزتر از جان
چند روز پیش در آستانهی فرارسیدن سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) و روز و هفته زن و مادر، هزاران نفر از زنان ایران اسلامی با رهبر معظم انقلاب (مدظلهالعالی) دیدار کردند.
دکتر مرضیه ورمزیار، عضو هیئت علمی گروه آموزشی معارف اسلامی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه لرستان نیز از جمله زنانی بود که در این دیدار حضور داشتند.
به گزارش روابط عمومی دانشگاه لرستان، دکتر ورمزیار، در روز میلاد حضرت زهرا (س) که مقارن با روز زن و زادروز میلاد حضرت امام خمینی امام راحل عظیم الشان است، یادداشتی با نام «شرح یک دیدار از وصال محبوبی عزیزتر از جان در آستانه میلاد حضرت مادر هستی جناب فاطمه زهرا (س)» منتشر نمود تا همهی فرهیختگان را در تجربهی معنوی خود در این روز عزیز سهیم گرداند و تحفهای تقدیم مخاطبان باشد.
متن یادداشت به این شرح است:
دوست نداشتم آنچه در قلب است بر زبان جاری سازم که می دانستم و می دانم متعالی ترین و نورانی ترین امر، چون سر و کارش به قلم و زبان افتد تنزل می یابد و هرگز الفاظ مادی نمی تواند شکوه و عظمت آن اتفاق ملکوتی را به وصف آورد و حتی چه بسا جفا باشد که حقیقت معنا را با ماده به تصویر کشم ولیکن در بیان نارسا، عاجز و ناقص واژه ها نیز، اگر از آنچه گذشت گفته نشود و به شرح ناید، چگونه عطش جان های مشتاق به دانستن و آرزومندان درک آن اتمسفر لبریز از نور و معنا را فرو نشاند مضافا بر آن شرح ما وقع، ردپایی از تجربه عشق و درک حضور در محضر حضرت محبوب و معشوق عزیز است تا فطرت ها و نفوس پاک و مستعد را به اشتیاق طی این طریق، ترغیب و تشویق نماید و نیز شکری باشد بر نعمت عظیم و لطف کثیری که بی استحقاق نصیب گشت "و اما بنعمه ربک فحدث.."
سالهای متمادی در آرزوی این فیض عظیم بودم و غالب عناوینی که می تواند امکان این فیض را فراهم کند برای خود به عزم رسیدن به آن محضر کسب کرده بودم از دانشجوی نمونه و طلبه نخبه یا برتر، استاد برتر، پژوهشگر منتخب و برتر و بسیجی فعال و حتی به گمان خودم اهل شعر و ادب بودم و ...، ولیکن با همه این عناوین، توفیق دعوت به این محفل نبود و نمی شد و هر بار با خود می گفتم پس کی؟! پس چطور؟!
غافل از آنکه با اعتباریات مادی کسی به کوی محبوب ره نمی یابد و باید قدمی برای این معشوق عزیزتر از جان برداری تا به محضرش شرف حضور یابی.
روزی که حضرت آقا بعد از شهادت سید عزیز مقاومت سید حسن نصرالله باصلابت برای هماوردی با دشمن در نماز جمعه حاضر شدند و در دل های محبان و مشتاقان بی قرارش در کنار همه اعتقاد و اذعان به سیره حضرتش، نگرانی و اضطرابی بود از شیطنت دشمن مکار و اگر چه باورشان محکم بود به "و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین.."، آنچه این جان بی قرار را می توانست قرار بخشد، نذری بود که از سر عشق به حضرت محبوب بر زبان آمد که خداوندا فرزند زهرای اطهر (س) را در سایه حمایت خویش حفظ نما و نذر قربانی من را برای آن وجود ذی جود که انوار هدایتش نه مختص ایران که جهان است، بپذیر و اینگونه شد که این عاشق بیقرار حضرتش ولیکن بی ادعای هیچ ندار، قدمی هر چند ضعیف و ذره که در حساب ناید در خاطر گذراند تا بلکه بر آن اضطراب غلبه نماید و اکنون تازه دریافته که بله تا قدمی برای محبوب برنداری توفیق حضورش را نیابی و اگر چه ناچیز و در حد و قواره بنده حقیر.
زمان زیادی از آن تاریخ و آن نذر برای جانان سپری نشده بود شاید دو ماه اندی که به بنده خبر دادند (چند روز قبل)؛ اسمم در قرعه اساتید درآمده و به مناسبت روز زن و در آستانه ولادت حضرتش (س) به حضور آن محفل بلند و ملکوتی دعوت شده ام. روز سه شنبه ۲۷ آذرماه ۱۴۰۳.
خداوندا تو را سپاااس که بی استحقاق، این ناچیز ولیکن مشتاق پرعطش را به درک محضر ولایت؛ این نعمت زیبا، این هدیه متعالی و این دیدار باشکوه در چنین مناسبتی فراخواندی.
شوق و شعفش وصف ناپذیر بود و سر از پا نمی شناختم که اگر دیدار نایب آن امام غایب از نظر، چنین است، دیدار خود امامش، چگونه و چون است!
هرگز فراموش نخواهم کرد شیرینی این مشورت و استخاره با قرآن را که وقتی خواستم تصمیمم را برای روش رفتن و رسیدن به کوی حبیب نهایی کنم در معیت همراهانی از دانشگاه های دیگر استان، خداوند فرمود؛ " انا فتحنا لک فتحا مبینا" و من اطمینان یافتم همسفرانم همراه و همدل هستند پیش از آنکه آنها را ببینم و بشناسم. سفر آغاز شد و من در معیت آن دو دوست گرامی به دیدار جانان می شتافتم. دو همراهی که خود از اهالی کوی حبیب بودند و جانی داشتند مشتاق تر از آنچه به تصورت آید. با هم راهی شدیم با مساعدت های نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه بویژه دانشگاه علوم پزشکی که اسکان ما را در تهران برای آن شب به یاد ماندنی هموار نمود و وسیله سفر ما را فراهم آورد.
چگونه میتوانم از آن شب انتظار بگویم و از قلب پرذوق و اشتیاق آن دو همراه مبارک که قلبشان چون قلبم با ولایت پیوند وثیق داشت.
حس میکردم خداوند مهربان همه مقدمات را همواره نموده تا این دیدار شیرین را برای این بنده حقیر رقم زند.
و صبح بعد نماز صبح برای حرکت به سمت حسینیه امام راه افتادیم. جان و قلب منتظر ما، سردی هوا و پیاده روی آن مسیر را هرگز متوجه نشد چون داشت به خیمه گاه حبیبی عزیزتر از جان نزدیک می شد.
باور کنید که من روی زمین راه نمی رفتم و قدم بر نمی داشتم انگار روی ابر بودم در آسمان و چون نزدیک می شدم خیل مشتاقان را که از جای جای ایران و جهان آمده بودند می دیدم آنها که قرعه عشق بنامشان افتاده بود.
چگونه می توان از حس و حال آن لحظات بهشتی گفت جز اینکه خدایا تو را هزاران مرتبه شکر و سپاس که لذت این دیدار را به من چشاندی و از سر لطف و محبتت، چشمم را به جمال حضرت یار عزیزتر از جان منور و روشن گردانیدی.
از منزلگاه هایی(گیت)می بایست عبور می کردی تا به دیار معشوق می رسیدی. آنجا فقط زمزمه عشق بود و جز سخن عشق نمی گفتی و نمی شنیدی. چه میزبانان مهمان نوازی داشت آنها که به استقبالمان آمده بودند تا ما را برای رسیدن به اون محفل نورانی مساعدت نمایند و مدد رسانند. دانشجویانی مشتاق به حضرتش که شعر عشق به ولایت را پیش از این سروده بودند. نزدیک شدیم و به خیل جمعیت مشتاق محبوب و آن دریای مواج پرهیجان پیوستیم. دقایقی بد حضرت ولایت در آن محفل اهل معرفت قدم رنجه فرمودند و فریاد حیدر حیدر دیدار کنندگان سلول های آن حسینیه را به هیجان و تکاپویی دو چندان انداخت.
[این بانوی جوان از شگفتی های آفرینش است. از لحاظ معنوی و رتبه هویت ملکوتی و جبروتی به جایی برسد که خشم او موجب خشم خدا و خشنودی او باعث خشنودی خدا شود. خیلی چیز عجیبی است! این جور نیست که بگوییم هر جایی که خدا خشمگین است او هم خشمگین می شود، نه عکس قضیه است هر جا او خشمگین شود، خدا خشمگین می شود. عظمت را ببینید!]
اینها مرواریدهای سخن رهبرم بود که داشتم از دریای معرفت اندیشه شان در فضیلت حضرت زهرا (س) درمی یافتم و بهره می بردم.
و چه زیبا شرح و تبیین نمودند نگاه دنیای امروز به زن و خانواده را و مقایسه آن با منشور بسیار متعالی و ارزشمندی که اسلام برای زن تنظیم نموده و موضوعات مهمی که در آن مطرح است. از خانواده، مقام زن و مادری و از تفسیر زیبای بهشت زیر پای مادران است به اینکه بهشت را از خدمت و احترام به مادر می یابی... .
از شیرینی کلام آن رهبر عزیزتر از جان، طعم واقعی حقیقت را می چشی و بر خود می بالی که یک زن مسلمانی و اینگونه عظمت و مقام داری و الگویی که حتی به مردان هم سبک زندگی درست می آموزد آنجا که امام عصر (ع) فرمودند؛ "لی فی ابنه رسول الله اسوه حسنه.."
هر عزیزی به نوعی اظهار ارادتش را به محضر نایب امام عصرش تقدیم می نمود. در این بین، فریاد بلند آن دانشجوی کم سن و سال (۲۲ساله) از دانشگاه تهران که شعار "ما همه سرباز توییم خامنه ای و مرگ بر آمریکا و اسرائيل و ... را بشدت ادا می کرد توجهم را جلب کرد و چون به چهره اش نگاه کردم گفت؛ "یه صدای خوب و بلند دارم می خوام خرج بیت حضرت آقا کنم." افرین بر تو ای دانشجوی نازنین دهه هشتادی!
کاش این حسینیه و این دیدار و این مهمانی امروز تمام نشود و من هماره در محضر حضرت آقا و مولایم زانوی ادب بزنم، او بگوید و من به گوش جان سپرم و اطاعت نمایم. این زمزمه قلبی من بود که تک تک سلول های وجودم به آن اذعان داشتند.
و نهار مهمان حضرتش بودیم و مهمانمان نمودند به قیمه ای که از سنخ طعام بهشتی بود؛ انگار نور می خوردم!
آقا جان ما الهی هماره زنده و برقرار باشید. الهی همیشه تندرست و مانا باشید. آن قربانی من چه ارزشی داشت که اینگونه مستحق دیدارت شدم، جان ناقابل ما قربانی و فدای وجود پر برکتت. الهی سایه ات از سر ما کم نشود و مدام و مستدام باشید. خدایا نایب امام عصرم، رهبر عزیزتر از جانم، حضرت ایه الله خامنه ای نازنین را حفظ نما و سلامتش بدار که امروز امید جهان اسلام است. این یادگار حضرت روح الله امام خمینی کبیر (که امروز زادروز میلاد آن بزرگ معمار انقلاب است) و شهدا را برای ما نگه دار که تکیه گاه متین، محکم و مقتدر ما و همه عالم است.
قدردان و سپاسگزار همه آن عزیزان و بزرگوارانی هستم از دانشگاه لرستان و دیگر دانشگاه های استان بویژه نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه که زمینه این دیدار را برایم فراهم آوردند و موانع راه را صاف و هموار نمودند.
و کلام آخرم؛ دیدار حضرت حبیب، رزق مشتاقان.
اللهم عجل لولیک الفرج.
نویسنده: مرضیه ورمزیار، عضو هیئت علمی گروه معارف و فلسفه دانشگاه لرستان، دکترای تخصصی مدرسی معارف اسلامی گرایش اخلاق دانشگاه معارف اسلامی قم و دانشآموختهی فلسفه اسلامی جامعه الزهرا (س) قم.